سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























بهانه

 

      

 

     عشق کم کم سایه اش را از سرم کم میکند

     تشنه ای را غرق در دریای ماتم میکند

     خیس خالی میشوم از گریه ..ابر غم مدام

     دشت رویم را پر از باران نم نم میکند

     قصه فرهاد از دوری شیرین تلخ شد

     زیر این غم کوه هم باشد کمر خم میکند

     میرسد ..دل را به یغما میبرد..چشمان او

     عین تاتارست و آخرسر هلاکم میکند

     سعی کردم سنگ باشم آه ..اما رفتنش

     چشم هایم را شبیه چاه زم زم میکند
 
     همدمم این روزها بغض گلوگیری شده

     که بهشت خاطراتم را جهنم میکند


                                                   فاطمه معصومی

 

 


نوشته شده در جمعه 94/6/13ساعت 12:55 صبح توسط فاطمه معصومی نظرات ( ) |

          



                        روح من مثل تن بیمارها


                       درد دارد بعد از آن دیدارها


                         باورت کردم شبیه آینه


                     با دل سنگت شکستم بارها


                    بی تو اعماق دلم طوفانیست


                     چشم من درگیر با رگبارها


                 حال و روزم مثل حال خانه ایست


                     که کمر خم کرده از آوارها


               تشنه ای به دل به سرابی بسته بود


                   سوخت مانند لب شن زارها


                 مات وساکت ..رو به پایانم چنان


                    سایه ی اعدامیان بر دارها



                                                فاطمه معصومی

 

 


نوشته شده در دوشنبه 94/3/18ساعت 11:43 عصر توسط فاطمه معصومی نظرات ( ) |

 

  غم را که از درخت جدا کرد نوبهار


  پیری خمیده را سرپا کرد نوبهار


  از درد زخمه های زمستان کلافه بود


  این درد را به بوسه دوا کرد نوبهار


  تا شد دخیل بر دم او ..با شکوفه ای


  از جان شاخه اش گره وا کرد نوبهار


  پوشیده بود جامه ی بی رنگ مرگ را 


  او را دوباره سبزقبا کرد نوبهار


 فاطمه معصومی

 

 

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 93/12/20ساعت 10:12 عصر توسط فاطمه معصومی نظرات ( ) |

 

رود را رقص کنان در پی دریا آورد

بوسه بر بوته که زد غنچه ی زیبا آورد

دامن دشت در آغوش نسیم آمد و رفت

دسته دسته گل خورشید به دنیا آورد

یک گذر کرد به دنبال دلش از خم عشق

بهر مجنون خبر از عشوه ی لیلا آورد

ابرها در بر هم عاقد آنهاست نسیم

از خودش نیست اثر لیک اثرها آورد

 

فاطمه معصومی

 


نوشته شده در یکشنبه 93/12/17ساعت 12:25 عصر توسط فاطمه معصومی نظرات ( ) |

بستر خورشید مانند غروبی سرخ شد

آسمان روی مادر آسمانی و کبود

باغ طوبی ناله زد با ضرب میخ پشت در

قامت گلبرگ احمد شد کمانی و کبود.
.
.
.
.
شب زده روی زمین خورشید خون افشاند و رفت

پشت در زینب کشید نقش گل را لاله گون

خشک شد یاس پیمبر در بهاری چون خزان

در کفن پیچید مولا هفت جا را غرق خون

 

فاطمه معصومی


 
 

 


نوشته شده در دوشنبه 93/12/11ساعت 4:43 عصر توسط فاطمه معصومی نظرات ( ) |

بوی محرم می آید ...

بوی لحظه های جدایی...

چه زیبا بود عروج حسین زیر سم اسبان...


زینب جان آهسته تر قدم زن...

اینجا نیزه زار است .محل عروج حسین ..مسیح اسلام..

آرام تر گریه کن ...مبادا حرامیان صدای گریه ات را بشنوند...

اگر بشنوند هلهله میکنند و میرقصند...نیزه طفل معصوم علی اصغر را تازه خوابانده....

 


نوشته شده در دوشنبه 93/6/24ساعت 12:14 صبح توسط فاطمه معصومی نظرات ( ) |

دلم را حلقه کرده ام دور سرت

تا مبادا چشمان حرامی ها به محرم اربابم افتد....

صدای تند قلب لرزان و پریشانت را میشونم... حس میکنم ....

بوی چادر خاکی میاد....

و بوی خون.... بوی نفسهای اربابم.....

و عطر خاطرات حسین .....

....

لحظات آخر.....

هنوز آخرین نگاهت را فراموش نکرده ام......

و آخرین عطری که از جبینت صورتم را نوازش داد....

کهنه پیرهنت را هنوز در آغوش دارم به یاد لحظه های آخر......

کاش جای بوریا کفن داشتی ....

کاش لااقل سایه بود بالای سر پیکرت.....

چقد داغ بر دل زینبت گذاشتی ....

مولایم اگر کوه بودم متلاشی شده بودم....

اگر سنگ بودم خورد شده بودم....

و چه بی رحم بودند آن اسبان....

و آن شمشیر و نیزه ساز ها....

وای بر حالشان آنها میدانستند

تیزی نیزه شان به جگر رسول خدا صل الله علیه فرو میرود...

با آغوشی باز به انتظار ملک الموت نشسته ام ....

برای آمدنش لحظه شماری میکنم.....

آرزویم دارد برآورده میشود .... لحظه ی وصال نزدیک است...

آه...

من و حسینم.....

آه ...

من و عباسم....

من و مادرم زهرا و داغی که در کربلا بر دلم گذاشتند...

من زینبم .... عقیله العرب .... ام المصائب....

کوه غصه.... امشب حاجت روا میشوم....


نوشته شده در دوشنبه 93/2/22ساعت 11:40 عصر توسط فاطمه معصومی نظرات ( ) |

بـالسـند المتصل الى الشیخ الاءقدام ، محمد بن یعقوب الکلینى ،

رضوان الله علیه ، عـن اءحـمـد بـن مـحـمـد، عـن الحسین بن سعید،

عمن ذکره ، عن عبید بن زرارة ، عن محمد بن مارد، قـال :

قـلت لاءبـى عـبـدالله ، عـلیـه السـلام : حـدیـث روى لنـا اءنـت قـلت

: اءذا عـرفـت فاعمل ما شیئت فقال : قد قلت ذلک .

قال قلت : و ان زنوا و ان سرقوا و ان شربوا الخمر؟ فـقـال لى :

انـا لله و (انـا) الیـه راجـعـون . و الله مـا اءنـصـفـونـا اءن نـکـون اءخـذنـا

بـالعـمـل و وضـع عـنـهـم ! انـمـا قـلت اذا عـرفـت فـاعـمـل

مـا شـئت مـن قلیل الخیر و کثیره ، فانه یقبل منک (1114)

ترجمه :

راوى حـدیـث شـریـف گوید: به جناب صادق ، علیه السلام ، گفتم :

"حدیثى براى ما روایت شده که شما فرمودید وقتى که معرفت پیدا کردید

(یعنى در حق ائمه علیهم السلام ) هـر چـه مى خواهى بکن ." فرمود:

"من چنین گفتم ." گفت گفتم : "گرچه زنا کنند یا دزدى کـنـنـد یـا

شـراب بـخـورنـد؟" فرمود: "انا لله و انا الیه راجعون . به خدا قسم که

بى انـصـافـى نـمـودنـد بـا مـا کـه مـاهـا خـود اخـذ شـویـم بـه اعـمـال و

از آنها برداشته شود! آنچه من گفتم این بود که وقتى معرفت پیدا کردى

هر چه مـى خـواهـى بـکـن از عـمـل خـیـر، چـه کـم و چـه زیـاد، از تـو قبول مى شود."


قوله : انا لله کلمه استرجاع را در مقام شدت مصیبت و عظمت آن گویند.

و چـون این افترا یا سوء فهم از مصیبتهاى بزرگ بوده ، حضرت در مقام

کما تحاشى از آن چنین فرمودند.

و عـن الاءمـالى ، للحـسـیـن بـن مـحمد الطوسى ، شیخ الطائفة ،

رحمه الله ، باسناده عن الرضـا، عـلیـه السـلام ، عـن اءبـیـه ، عـن جـده ،

عـن اءبـى جـعـفـر، عـلیـه السـلام ، اءنـه قـال لخـیـثـمـة :

اءبـلغ شـیـعـتـنـا (اءنـا لا نـغـنـى مـن الله شـیـئا. و اءبـلغ شـیـعـتنا

اءنه لا یـنـال ما عند الله الا بالعمل . و اءبلغ شیعتنا) اءن اءعظم الناس

حسرة یوم القیامة من وصف عدلا ثم خالفه اءلى غیره .

و اءبلغ شیعتنا اءنهم اذا قاموا بما اءمروا اءنهم هم الفائزون یوم القیامة .(1117)  


فـرمـود جناب باقر العلوم علیه السلام ، به خیثمه که ابلاغ کن ب

ه شیعیان ما که ما بـى نـیـاز نـمـى کـنـیـم از خـداونـد چـیـزى را.

(یـعـنـى بـه اعـتـمـاد بـه مـا از عـمـل بـاز نـمـانـیـد) و بـرسـان بـه

شـیـعـیـان مـا کـه نـرسـد آنـچـه خـدا هـسـت مـگـر بـه عـمـل .

و بـه شیعیان ما ابلاغ کن بزرگترین مردم در حسرت روز قیامت کسى است

که وصف کـنـد عـدلى را، پـس از آن مخالفت کند او را و عدول کند

به سوى غیر آن . و ابلاغ کن به شـیـعـیـان مـا کـه اگـر قائم شدند ب

ه آنچه به آن ماءمورند، (یعنى اگر اطاعت خداوند را کردند) آنها اهل نجات هستند فقط.


و هـم در کـافـى شـریف سند به حضرت باقرالعلوم ، علیه السلام ،

رساند که فرمود: اى جماعت شیعیان آل محمد، صلى الله علیه و آله ،

شماها در حد وسط باشید که غالیان بـه شـمـا رجـوع کـنـند و تالیان

به شما ملحق شوند. یکى از انصار که اسمش سعد بـود عـرض کرد:

فدایت شوم ، غالى چیست ؟ فرمود: قومى هستند که درباره ما

چیزهایى گویند که ما درباره خود نگوییم ، پس آنها از ما نیستند و

ما از آنها نیستیم . عرض کرد: تالى چیست ؟ فرمود: کسى است

که طالب هدایت است ، و طریق آن را نـمـى دانـد و مـى خـواهـد کـه

خـیـر بـه او بـرسـد و عـمـل کند. پس از آن رو به شیعیان فرمود و گفت :

به خدا قسم که با ما برائت و آزادى از خداوند نیست (یعنى از سخط و

عذاب او)، و بین ما و خداوند خویشاوندى نیست ، و ما بر خداوند حجتى

نداریم ، و تقرب به خدا حاصل نکنیم مگر به اطاعت و فرمانبردارى .

و هـر کـس از شـمـا مـطـیـع خـداونـد بـاشـد، فـایـده دارد بـه (حال )

او ولایت و دوستى ما، و هر کس فرمانبردار خدا نباشد از شماها،

ولایت ما به او نفعى نرساند. واى بر شما مغرور نشوید، واى بر شما مغرور نشوید.


و هـم در روایـت جـابـر مـتـقـدم اسـت کـه فرمود حضرت باقرالعلوم ،

علیه السلام : اى جـابـر، مـذاهـب بـاطـله و راءیـهاى فاسده تو را گول نزند

که گمان کنى حب على ، علیه السـلام ، تـو را بـس است . آیا کفایت

مى کند براى مرد که بگوید من دوست مى دارم على ، عـلیـه السـلام ،

را و داراى ولایـت او هـسـتـم ، و مـع ذلک فـعـال و داراى کـثـرت

عـمـل نـبـاشـد؟ اگـر بـگـویـد مـن رسول خدا را دوست مى دارم

(با آنکه رسول خدا از على بهتر است ) پس از آن متابعت سیره او

نـکـنـد و عـمـل بـه سـنـت او نـنـمـایـد، از حـب او نـفـعـى بـراى او حاصل نشود

اربعین حدیث امام خمینی رحمة الله علیه ... حدیث سی و سوم




نوشته شده در جمعه 92/10/6ساعت 11:6 عصر توسط فاطمه معصومی نظرات ( ) |

در بعض مکاید شیطان است

و از تـصـرفـات خـبـیـثـه شیطانیه یکى آن است که انسان وجهه قلب

خود را از جاده مستقیم مـعوج کند و به صورت شوخى یا شیخى
متوجه کند.و یکى از شاهکارهاى بزرگ شیطان مـوسوس فى صدور
ناس است که با بیانى شوخ و شنگ و تصرفاتى دلفریب گاهى بعضى
مشایخ را به بناگوش شوخى دلبر در آویزد،و عذر این کبیره ، نه ،
بلکه این شـرک عـرفانى ، را چنین آورد که قلب اگر احدى التعلق باشد،
زودتر موفق به سلب علاقه شود! و گاهى بعض شوخ چشمان ابله را
به صورت دیو سیرت شیخى عوامفریب ، نه ، بلکه شیطان قاطع الطریق ،
متوجه کند،و عذر این شرک جلى را آورد به آنکه شیخ انسان کامل است
و انسان از طریق انسان کامل بایدبه مقام غیب مطلق ، که به هیچ وجه
ظهور نـدارد جـز در مـرآت احدى شیخ ، برسد.و تا آخر عمر آن یک (با) یاد
رخسار دلبند شوخ خـود، و ایـن یـک بـا صـورت مـنـکـوس شـیخ
خود به عالم جن و شیاطین ملحق شوند. نه آن ، علاقه حیوانیه اش
سلب مى شود،و نه این از طریق کورکورانه به مقصود مى رسد.
رد صوفیه در کلام امام خمینی...اربعین حدیث ...حدیث سی ام....

نوشته شده در جمعه 92/10/6ساعت 8:19 صبح توسط فاطمه معصومی نظرات ( ) |

یاد باد آن شبی که پدرت علی علیه السلام برای به دنیا فراخواندنت..

و سفینه نجات بودنت نزد مادرت زهرا سلام الله علیها رفت...

و مادرت اکراه ورزید ...

این موضوع سه بار تکرار شد.....

و دل مادرت راضی نمیشد....

چون میدانست چه میشود .....

دلش میلرزید وقتی اسم آمدنت به دنیا می آمد....

و بالاخره مادرت بخاطر دست گیری شیعیانت راضی شد....

چه روزها که در شکم مادر سخن گفتی ....

و دل مادر را بیشتر از پیش لرزاندی ....

با هر انا المظلومی که میگفتی دل مادرت را ریش ریش میکردی....

با هر انا العطشانی که میگفتی مادرت تمام مهریه اش را به تو میبخشید.....

آری مهریه زهرا آب بود....

انقد صدا زدی و اناالمظلوم و اناالعطشان گفتی که فاطمه بیقرار شد...

به پیش رسول خدا صل الله علیه و آله رفت ...

پدرجان طفلم در شکم سخن میگوید.....

سخن هایی میگوید که جگرم را میسوزاند....

جدت رسول خدا واقعه را برای مادرت شرح داد....

مادرت حالا بیقرار تر شد....

شاید برای همین بود که وقتی قدمهای مبارکت به دنیا رسید....

همه غرق در اشک و نوحه شدند....

همه گریه میکردند....

حسین جان اربابم میلادت مبارک باد.....

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 92/3/21ساعت 5:36 عصر توسط فاطمه معصومی نظرات ( ) |

<      1   2   3      >

Design By : Pichak